رهایی!
گمشده ای که نمیدانم از کجا بیابمش!هر قدر که پرنده وجودم بال و پر میزند ،قفس دنیا تنگ و تنگ تر میشود.
انگار راه فراری از این همه دلتنگی و آشوب نیست!من خودم را ملامت نمیکنم برای شرایطی که پیش آمده،اما شاید بتوانم راهی بیابم(!)
گاهی صبر کلید حل مشکل هاست،حالا که دنیا هر ساز کوک و ناکوکی میزند باید رقصید و رقصید و دم نزد!
میدانی؟آخر نمیشود که حرفی زد.چه بگویم که مجبورم به ماندن و ساختن و ادامه دادن!
من مبتلای زندان دگر ساخته این روزگار بی معرفت شده ام!بدون جرم!بی گناه!متهم ردیف اول شده ام و این بیش از هرچیز دیگری آزارم میدهد.سخت است محکوم به حبس کشیدن شوی برای خطای دیگران،این خطا هرچه که هست تماما کلافه گی اش برای من و مردم بی تقصیری مانده که پرپر میشوند و سلامت روحشان درخطر است.
در هر حال امید در هر کجا چاره ساز است!امید راه نجات است و حداقل میتوانی تحمل کنی شرایط را،میتوانی بیندیشی که هرچقدر هم که این نگرانی ها وطولانی بشوند قطعا تا ابد نخواهند ماند.
چشمانم را میبندم و فکر میکنم به آینده ای که قرار است روشن باشد !حداقل روشن تر و واضح تر از حال این روزها!
همین سبب نجات میشود!سبب رها شدن از بند این روزها!
من به یقین میدانم که این روزها خواهند رفت و فقط خاطره ای از آنها خواهد ماند.
این روزهای سخت کرونایی خواهند رفت و سلامت و شادی و خوشی برمیگردند:))
و ما همچنان با امید و صبر به راهمان ادامه خواهیم داد:)
با توکل برخدایی که هیچ گاه تنهایمان نخواهد گذاشت.
درباره این سایت